خدا را خوش نمی آید

گناهم را نمیدانم ، تقاصم را سبکتر کن 

مرا اینگونه آزردن ، خدا را خوش نمی آید

مرا از غم رهایم کن ، جوابی ده مرا یارا

که اینسان بودن و مردن ، خدا را خوش نمی آید

بگو جانا گناهم چیست ، که اینگونه سزاوارم؟

که هر شب خون دل خوردن ، خدا را خوش نمی آید

دلی پر درد و آه دارم ، غرور من بها دارد

که آن را زیر پا بردن ، خدا را خوش نمی آید

دلم را نرنجان

هر کار میخوای بکن ولی بگو نمی ری از کنارم

تو رو خدا مثه غریبه ها دلم رو هی نرانجون

 تو رو خدا دشمنامو به روی من اینفدر نخندون

بخدا من میمیرم از این جدا ییی

بخدا من میمیرم اگه نیایی

اگه فردا بیاد و باز تو نیایی

...

۲  

 

روز ...................

فرصت

دنبال فرصت بودم  

فرصت خودش اومد  

به دنبال من  

خدایا کمکم از این فرصت استفاده کنم

بازم خوابش را دیدم

بازم خوابش را دیدم 

این خوابه کمی متفاوت بود ولی خیلی نزدیک به واقعیت بود 

خیلی نزدیک بود....................... 

ولی واقعیتش زشتتر بود 

من با واقعیتش کنار اومدم 

خدایا خیلی دوستت دارم

خدایا دوستت خیلی احساسم خوبه 

خدایا دوستت دارم 

خیلی دوستت دارم 

کمکم کن احساسم همینجوری بمونه 

نزار سست بشم 

نزار خودم را فراموش کنم 

نزار........... 

نزار............... 

واسه همه چی مرسی

یه تصمیم جدی

می خوام تمامش کنم 

میخوام تماش کنم 

در یه فرصت خوب 

که تمام تمام بشه واسه همیشه 

اینجوری واسه همیشه.....................

ما رها تر از باد به هم می رسیم اگر بال آرزوهایمان نشکند
آرزو چقدر زیباست
آرزو های ما
اگر به آنها برسیم
" دنیا را پر از شکوفه خواهیم کرد "
ولی نه
" شکوفه های دنیا را رنگ آمیزی خواهیم کرد"
شاید روزی نقاش شدیم " نقاش آرزو ها ".
در ذهن خود تصویر یک...............