حرمت

مدتی هست که دارم فکر می کنم که چه تصمیمی بگیرم؛صبر کنم یا نه به زندگیم برسم 

هنوز هم لایق صبر هست یا نه؟!!ولی تصمیم آخرم را گرفتم 

همه راست می گفتن ؛ولی چون دوسش داشتم به حرفهای کسی اهمیت نمی دادم 

و فقط گوش می کردم و بازم کار خودم را انجام می دادم؛ولی حالا... 

می خوام تمامش کنم؛حتی دیگه نمی خوام به فکرم و ذهنم هم اجازه بدم که بهش فکر کنه؛  

فکر هم حرمت داره!همه چی حرمت داره؛عشق حرمت داره؛دوست داشتن حرمت داره؛ 

زندگی حرمت داره؛جسم حرمت داره...  

می خوام حرمت هایی را که تا حالا شکوندم نگه دارم؛می خوام بدونم کجا دارم از دوست داشتن  

حرف می زنم ... 

بدونم دارم با کی حرف می زنم... 

از خودش خواستم که مثل همیشه بهم قدرت بده:ازش خواستم دوست داشتنم را تبدیل کنه... 

می دونم  کمکم می کنه؛خودش می دونه نیتم همیشه خیر بوده؛تنهام نمیزاره 

از تو هم که خیلی تو این راه کمکم کردی؛از تو هم که خواستی فکر کنم 

ممنونم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد