با یکم خنده چطورید

شعار این هفته نماز جمعه: زلیخا حیا کن یوزارسیف و رها کنhttp://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

به یکی میگن وقتی زنت خونه نیست چی کار میکنی؟استراحت.میگن :وقتی هست چی ؟ میگه استقامت
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

هرکسی تو را دوست داره 4 تا مریضی میگیره : 1- فراموشی 2 ... 3 ... 4 ... 3 تای دیگه را فرموش کردم
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

به ترکه میگن: با «لوبیا» جمله بساز، میگه: کوچولوبیا

یه رشتی میاد تهران صبح پا میشه میبینه چهار تا آجر زیرش گذاشتن و زنش رو بردن .
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

روش دفع انگل: 3 روز فقط چایی و بیسکویت میخوری،‌ روز 4 فقط چایی میخوری در این موقع کرم میاد بیرون و میپرسه پس بیسکویت کو؟ میگیریش
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

سن خودتو ضرب در 777 کن بعد دوباره در عدد 13 ضرب کن عدد جالبی بدست می آید!

عشق یعنی: چون خورشید، تابیدن بر شب های دوست...؛ و چون برف، ذوب شدن بر غم های دوست
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

به یک عدد گردن کلفت جهت آویزان کردن بند کفش گره خورده ی مالیات بر ارزش افزوده نیازمندیم. شورای ِ هماهنگی ِ این ور و اون ور

قبض تلفن همراه اینجانب گم شده است. از یابنده تقاضا می شود که مبلغ آن را پرداخت نماید و رسید بانک را به عنوان مژدگانی نزد خودش نگاه دارد!

یارو فیلسوف میشه میگه : اگرخدا روبروی ما باشد و ما را به راه راست هدایت کند انسان باز هم گمراه میشود ،چون سمت راست خدا سمت چپ ما میشود!!!!

بمیرد انکه غربت را بنا کرد تو را از من مرا از تو جدا کرد............ ......... !
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

خون که قرمزه رنگ عشقه اما اشک که بیرنگه درد عشقه . . .

یه روز یک لره زن داداششو میگیره شب زفاف زنه خیلی جیغ و داد می کنه فردا صبحش ازش می پرسن مگه دختر بود؟ میگه نه اون سوراخ سی برارم بید من یکی سی خودوم وا کردوم.

یه ترکه مست میکنه میگه ولم کنید میخوام شورت ننمو در بیارم... میگن چرا شورت ننتو ؟؟؟ میگه اخه کشش کمرمو اذیت میکنه.......
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه : (Life is too short.) پس دستتو از تو شرتت دربیار و اینقدر با زندگیت بازی نکن!

بچه قزوینی میره دم خونه همسایشون میگه: بابام میگه یه کاسه تف بدید. قزوینی میگه: برو به بابات بگو ما خودمون مهمون داریم.
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

ترکه یه نصفه قرص خواب میخوره تا صبح یه چشمی میخوابه!!!

شاعری فرموده است : مزن زن را ولی چون بر ستیزد ! چنانش زن که هرگز بر نخیزد !!!

ببخشید از فدراسیون تکواندو مزاحمتون میشم ، میشه جفت پا برم تو قلبتون ؟!!
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا آنهم از آن سرویس خوشگلها... و از این جور مشکلها
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

به ترکه میگن چرا جورابات یه لنگش آبی یکی قرمز ؟ میگه والا نمیدونم بدبختی اینه که یه جفت دیگه هم تو خونه دارم همین طوری

بچه: مامان! شاهزاده رویاها با اسب سفید یعنی چی؟ مامان: یعنی یه خری مثل بابات!

به ترکه می گن می دونی چرا روی خیابون ولی عصر این اسمو گذاشتن؟ می گه:چون صبح و ظهر هیچ خبری نیست ولی عصرررررر بیا ببین چه خبره
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

نویسنده معروفی می گوید زن مثل کراوات است هم زیبایی به مرد می بخشد و هم گلویش را فشار می دهد

یارو داشته زنش رو به زور میکرده تو یخچال، ازش میپرسن داری چی کار میکنی؟میگه: میخوام فاسد نشه !!!
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

بسیجی میخواست عروسک بخره به صاحب مغازه میگه ببخشید آقا قیمت این خواهرمون چنده؟
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

به ترکه میگن شغلت چیه ؟ میگه یه اطلاعاتی هیچوقت خودشو لو نمیده!

یه روز به ترکه می گن دخترت رو به کی شوهر دادی می گه غریبه نیست دامادمونه
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

می دونی چرا همه جوک ها با یه روز شروع می شه؟چون شبا مورد منکراتی داره !!!

چه کس می داند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی ؟چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟پیله ات را بگشا ....تو به اندازه یک پروانه زیبایی

با خیلی زن‌ها می‌توان خوابید ولی تعداد کمی از زن‌ها هستند که می‌توان با آن‌ها بیدار ماند. برتراند راسل

می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟ وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟؟؟؟ چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستن
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم ، هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکیست حرم و دیر یکی صبحه و پیمانه یکیست این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظریست گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

قلب من در هر زمان خواهان توست / این دو چشمان عاشقم مهمان توست /گرچه لبریز از غمی درمانده ام / این نگاهم در پی درمان توست . . .
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/

نه دل در دست محبوبی گرفتار، نه سردرکوچه باغی بر سر دار ، از این بیهوده گردیدن چه حاصل ؟ پیاده می شوم ، دنیا نگهدار . . .

کچله میره آرایشگاه معذرت خواهی میکنه

اصفهونیا رو از چهار تا چیز میشه شناخت:
- همشون زیرشلواری آبی راه راه دارن
– هر قلوپ نوشابه که می‌خورن به شیشه نگاه می‌کنن ببینن تا کجاش رفته
- جلوی در وامیستن و به جای اینکه بگن بفرمایین تو، میگن حالا چرا نمیان تو؟
- بستنی لیوانی که می‌خورن حتما درش رو می‌لیسن
http://groups.yahoo.com/group/Salijoon-Groups/


می دونی نصف النهار چیه؟ شامی است که از نهار باقی مانده.

به مردی که نود و نه درصد مغزش از بین رفته چی میگند؟ خواجه !!!

 

احساس گناه

احساس گناه در ساختمان عصبیت نقش بسیار مهمی   بازی می کند. این احساس در تمام افراد عصبی وجود دارد و جزئی از ساختمان عصبیت است، منتهی بعضی افراد آن را به صراحت و راحتی بروز می دهند، ولی بعضی دیگر صریحا نشان نمی دهند که چنین احساسی در آنها هست; اما به هر حال از مجموعه حالات، رفتار، طرز فکر و عکس العمل هایشان می توان فهمید که آنها به شدت گرفتار احساس گناه هستند. شخص عصبی معمولا خود را مستحق رنج ها عذاب هایی که گرفتار آنهاست می داند و به نظرش می رسد که مستحق زندگی ای بهتر از این نیست. این امر حکایت ضمنی بروجود احساس گناه می کند. البته این احساس ممکن است مبهم باشد یا فقط در زمینه های خاصی مشاهده شود; مثلا شخص عصبی از اینکه دارای تمایلات جنسی انحرافی است، از اینکه گاهی آرزوی مرگ بعضی دوستان و بستگان خود را می کند، یا از اینکه احساس می کند در رابطه اش با دیگران صمیمیت و صداقت ندارد; آشکارا احساس گناه می کند. ولی باید دانست که احساس گناه وی تنها محدود به این زمینه ها نیست،بلکه در تمام زمینه های زندگی چنین احساسی را دارد، منتهی در بعضی زمینه ها به وضوح و روشنی مشاهده می شود و در بعضی زمینه ها دیده نمی شود. ما می بینیم که شخص عصبی آمادگی عجیبی دارد به اینکه در هر پیشامد و در هر موقعیت خود را مقصر و گناهکار تصور کند.فرضا اگر رئیس اداره اش او را احضار کند، اولین فکری که از ذهنش خطور می کند این است که لابد رئیس می خواهد او را به خاطر فلان عمل اشتباهی که مرتکب شده است توبیخ و سرزنش کند; ولو این که صددرصد مسبب اختلاف دیگران باشند; حتی در مواردی که صریحا به او اهانت می کنند یا با او بدرفتاری می کنند، بازهم میل دارد تقصیر را از جانب خود بداند و دیگران را تبرئه کند. پس، اولین علامت احساس گناه این است که شخص همیشه خود را متهم می کند و مورد سرزنش و ملامت قرار می دهد. علامت دیگر احساس گناه این است که شخص به محض انجام هر عمل، خود رامجبور می بیند که عمل انجام شده را برای خودش و دیگران توجیه کند. یکی از دلائل این امر وجود احساس گناه است. اگر به خاطر فشار احساس گناه نبود، لزومی نداشت که انسان بعد از انجام هر کار به طفره و تلاش بیفتد تا کار خود را موجه جلوه دهد. یکی دیگر از نشانه های احساس تقصیر و گناه این است که شخص همیشه نگران این است که مچش باز شود و دیگران به باطن او پی برند; انگار تمام زندگی و رفتار خود را نوعی بلوف توخالی یا نوعی نمایش می داند، و بنابراین همیشه می ترسد که دیگران به بلوف او پی ببرند و او را آن طور که واقعا او را می پسندند و او را تایید می کنند یا نه - و البته چندان امیدی به مورد پسند واقع شدن خود ندارد; بیشتر فکر می کند دیگران رفتار او را محکوم و ملامت خواهند کرد. در جلسات روانکاوی رابطه او با روانکاو عینا مثل رابطه متهم با قاضی است. هر حرف روانکاو را نوعی استنطاق اتهام آمیز تلقی می کند; تعبیرات روانکاو از رفتار خود درحکم سرزنش فرض می کند; مثلا وقتی رو

احساس گناه در ساختمان عصبیت نقش بسیار مهمی   بازی می کند. این احساس در تمام افراد عصبی وجود دارد و جزئی از ساختمان عصبیت است، منتهی بعضی افراد آن را به صراحت و راحتی بروز می دهند، ولی بعضی دیگر صریحا نشان نمی دهند که چنین احساسی در آنها هست; اما به هر حال از مجموعه حالات، رفتار، طرز فکر و عکس العمل هایشان می توان فهمید که آنها به شدت گرفتار احساس گناه هستند. شخص عصبی معمولا خود را مستحق رنج ها عذاب هایی که گرفتار آنهاست می داند و به نظرش می رسد که مستحق زندگی ای بهتر از این نیست. این امر حکایت ضمنی بروجود احساس گناه می کند. البته این احساس ممکن است مبهم باشد یا فقط در زمینه های خاصی مشاهده شود; مثلا شخص عصبی از اینکه دارای تمایلات جنسی انحرافی است، از اینکه گاهی آرزوی مرگ بعضی دوستان و بستگان خود را می کند، یا از اینکه احساس می کند در رابطه اش با دیگران صمیمیت و صداقت ندارد; آشکارا احساس گناه می کند. ولی باید دانست که احساس گناه وی تنها محدود به این زمینه ها نیست،بلکه در تمام زمینه های زندگی چنین احساسی را دارد، منتهی در بعضی زمینه ها به وضوح و روشنی مشاهده می شود و در بعضی زمینه ها دیده نمی شود. ما می بینیم که شخص عصبی آمادگی عجیبی دارد به اینکه در هر پیشامد و در هر موقعیت خود را مقصر و گناهکار تصور کند.فرضا اگر رئیس اداره اش او را احضار کند، اولین فکری که از ذهنش خطور می کند این است که لابد رئیس می خواهد او را به خاطر فلان عمل اشتباهی که مرتکب شده است توبیخ و سرزنش کند; ولو این که صددرصد مسبب اختلاف دیگران باشند; حتی در مواردی که صریحا به او اهانت می کنند یا با او بدرفتاری می کنند، بازهم میل دارد تقصیر را از جانب خود بداند و دیگران را تبرئه کند. پس، اولین علامت احساس گناه این است که شخص همیشه خود را متهم می کند و مورد سرزنش و ملامت قرار می دهد. علامت دیگر احساس گناه این است که شخص به محض انجام هر عمل، خود رامجبور می بیند که عمل انجام شده را برای خودش و دیگران توجیه کند. یکی از دلائل این امر وجود احساس گناه است. اگر به خاطر فشار احساس گناه نبود، لزومی نداشت که انسان بعد از انجام هر کار به طفره و تلاش بیفتد تا کار خود را موجه جلوه دهد. یکی دیگر از نشانه های احساس تقصیر و گناه این است که شخص همیشه نگران این است که مچش باز شود و دیگران به باطن او پی برند; انگار تمام زندگی و رفتار خود را نوعی بلوف توخالی یا نوعی نمایش می داند، و بنابراین همیشه می ترسد که دیگران به بلوف او پی ببرند و او را آن طور که واقعا او را می پسندند و او را تایید می کنند یا نه - و البته چندان امیدی به مورد پسند واقع شدن خود ندارد; بیشتر فکر می کند دیگران رفتار او را محکوم و ملامت خواهند کرد. در جلسات روانکاوی رابطه او با روانکاو عینا مثل رابطه متهم با قاضی است. هر حرف روانکاو را نوعی استنطاق اتهام آمیز تلقی می کند; تعبیرات روانکاو از رفتار خود درحکم سرزنش فرض می کند; مثلا وقتی روانکاو به او می گوید: «حالت دفاعی تو در مورد فلان موضوع به خاطر ترس از مواجه شدن با اضطراب است.» با حالتی قهرآمیز می گوید:«آره، خودم هم می دانم که آدم بدبخت ترسویی هستم»! اگر روانکاو به او حالی کند که «مردم گریزی» تو به خاطر آن است که می ترسی دیگران رفتارت را نپسندند، این اشاره را فقط به عنوان سرزنش تلقی می کند و در هر حال می پذیرد که نقصی در او وجود دارد - بی آن که نتیجه مثبتی از آن بگیرد; یعنی او فقط می پذیرد که آدم مقصر و گناهکاری است، حال آن که باید اشاره روانکاو را با یک دید واقع بینانه نگاه کند و از آن به عنوان سرنخی جهت شناخت ساختمان روانی خود استفاده کند، نه اینکه به خاطر آن خود را سرزنش و ملامت کند.

 

 

انکاو به او می گوید: «حالت دفاعی تو در مورد فلان موضوع به خاطر ترس از مواجه شدن با اضطراب است.» با حالتی قهرآمیز می گوید:«آره، خودم هم می دانم که آدم بدبخت ترسویی هستم»! اگر روانکاو به او حالی کند که «مردم گریزی» تو به خاطر آن است که می ترسی دیگران رفتارت را نپسندند، این اشاره را فقط به عنوان سرزنش تلقی می کند و در هر حال می پذیرد که نقصی در او وجود دارد - بی آن که نتیجه مثبتی از آن بگیرد; یعنی او فقط می پذیرد که آدم مقصر و گناهکاری است، حال آن که باید اشاره روانکاو را با یک دید واقع بینانه نگاه کند و از آن به عنوان سرنخی جهت شناخت ساختمان روانی خود استفاده کند، نه اینکه به خاطر آن خود را سرزنش و ملامت کند.

تنهام نزار

خدایا  

خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییی 

دلم گرفته

چرا؟

باز هم نتونستم

.............................................................................. 

............................................................................. 

............................................................................. 

.............................................................................  

و باز هزاران حرف نگفته

چرا؟

باز هم نتونستم

.............................................................................. 

............................................................................. 

............................................................................. 

.............................................................................  

و باز هزاران حرف نگفته

عکس دوقولوها

خدایا خیلی بزرگی 

 







فستیوال دوقلوها





 





عکس بامزه دوقلوها



 







فستیوال دوقلوها









عکس دوقلوها













 

دلم گرفته

 

 

 

دیدم دلم گرفته !................هوای گریه دارم ...............تو این غروب غمگین

دور از رفیق و یارم ..........دیدم دلم گرفته ............دنیا به این شلوغی

این همه آدم اما ............من کسی رو ندارم ..............دیدم غروبه اما

نه مثل هر غروبی ...........پهنای آسمونه ............هرگز ندیده بودم

از غم به این شلوغی ..........دیدم که جاده خسته س ...........از این که عمری بسته س

اونم تمام حرفاش ...............یا از هجوم بارون ............یا از پلی شکسته س

اونم تمام راهاش یا انتها نداره .............یا در میونه بسته س

من و غروب وجاده ...............رفتیم تا بی نهایت ..........از دست دوری راه

یکی نداشت شکایت ................گم شدیم از غریبی ..............من و غروب و جاده

از بس هوا گرفته .............از بس که غم زیاده ...........پر از غبار غم بود

هر جا نگاه می کردی ...........کی داشت خبر که یک روز میری که بر نگردی!!!!!!.

خدایا تنهاش نذار

   

 

 

خدایا 

تو خیلی بزرگی؛دوستت دارم ؛تو این مدت اصلا تنهام نگذاشتی؛پس  ... 

می دونم خیلی تنهاست؛خیلی دوست داشتم کمکش می کردم ؛ 

دوست داشتم یاریش می کردم؛ولی تو که می دونی... 

خدا یا بهش آرامش بده 

چه آموختم ؟!

     - آموختم که : زندگی سخت دشوار است / اما من از او سخت ترم !

     - آموختم که : فرصتها هیچگاه از بین نمیروند / بلکه شخص دیگری فرصت از دست رفته

       را تصاحب میکند !

     - آموختم که : چشم پوشی از حقایق / واقعیت آنها را تغیر نمیدهد !

     - آموختم که : تنها کسی که مرا در زندگی شاد میکند / کسی است که بمن میگوید :

                                       تو مرا شاد کردی !

     -آموختم که : مهربان بودن بسیار مهم تر از جنگجو بودن است !

     -آموختم که : خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید ! پس من نمیتوانم همه چیز را دریک

       روزبدست آورم !

     - وبالاخره آموختم که : 

         سکوت قدرت بی انتهاست ، عشق نا پیدا ، هستی نا آشنا و دیدن بی انتهاست !