تولد

 

 

  تولد  

              تولد 

تولد  

تولدم مبارک  

امروز ۲۲ ساله شدم. 

خدایا تو را شکر گزارم؛واسه همه چیز؛واسه این ۲۲ سال؛واسه مهربونیات 

واسه اینکه هیچوقت تنهام نگذاشتی با اینکه من............. 

۲۱ سال تمام شدو حالا وارد ۲۲ سال شدم به همین زودی گذشت. 

تو این چند سال دستاوردام چی بود؟   

خدایا میدونم توشم خالیه ولی تو پری با خوبی خودت پرش کن.

خدیا بهم فرصت بده که از خوبیات کسب کنم؛کمک بتونم وسیله ای واسه خدمت باشم؛بتونم عشق پاک جاری کنم 

بتونم مجرایی واسه خوبی های تو؛عشق تو؛پاکی تو...........باشم 

خدایا کینه را به دلم راه نده . 

خدایا تورا شکر گزارم واسه این یک سال ونیمی هم که گذشت. 

تو را واسه تک تک روزاش سپاس گزارم؛واسه اشکاش؛واسه دلتنگیاش؛واسه خستگی هاش؛واسه ساخته شدناش؛واسه تجربه های متفاوتش؛واسه درساش؛واز همه قشنگتر واسه صبراش؛بهم گفتی صبر کنم؛بهم یاد دادی چه طوری تو سخترین لحظه ها با یاد توهمه چی را درست کنم 

بهم یاد دادی بفهمم کسی به من بدی نکرده؛اونایی که تو زندگیم وارد می شن باید بیان تا به من درس بدن؛واگر وارد زندگی کسی میشم خودم می خوام هیچ  

اجباری تو کار نیست. 

بهم گفتی زندگی زیباست فقط کافیه که زیبا بهش نگاه کنم.خوبیاش درک کنم وچیزی را به اسم بدی نزارم؛و هر اتفاقی که می افته من خودم سازنده اون بودم؛و باید ازشون درس بگیرم نه عذاب وجدان؛و در نهایت خودم را به تو بسپارم و نگران آینده نباشم و از لحظه هایی که در اختیارم قرار می گیره بهترین شکل استفاده کنم.

موفقیت

هنگامیکه هدف ما در زندگی آن است که « به دست آوریم » و به موفقیت های بیشماری دست یابیم ، همواره احساس شکست خوردگی خواهیم کرد ، چرا که همیشه همه چیز آن طور که ما برنامه ریزی کرده بودیم پیش نخواهد رفت.

  به زندگی به مانند کلاس درس نگاه کنید که در آن موفقیت « تغییر و رشد وتعالی » انسانی معنا شده است و رویدادها و احساسات خود را با دید و نگرشی متفاوت ارزیابی خواهید کرد.

  پیش رفتن و رشد و تغییر در زندگانی همواره مستلزم  این است که گذشته را رها کنیم. در قبال آنچه به دست می آوریم باید بهایی بپردازیم و این بها، چشم پوشی از آن چیزی است که باید انرا رها کنیم.

  این بدین معناست که به منظور دریافت یک چیز جدید میبایست آن چیزی را که قبلا به آن چسبیده بودید را رها کنید مثلا برای پریدن از صخره ای به صخره دیگر ابتدا باید منطقه امن خود را ترک کنید تا بتوانید صعود کنید.

* در نتیجه هدف «رشد و تغییر» و بهای آن «از دست دادن» است. *

راه حل مشکلات

تغییر نه تنها میسّر و امکان پذیر بلکه اجتناب ناپذیر است. زندگی این نیست که همه چیز را بر سر جای خود ثابت نگه دارید و بخواهید همه چیز را همین طوری که هست همیشه حفظ کنید. این زندگی نیست ، بلکه سکون ، جمود و مرگ است. تلاش برای ثابت نگه داشتن همه چیز و سر باز زدن از رویارویی با مشکلات اصلی ترین منبع درد و رنج است. هنگامی که از مشکلات وموانع زندگی بدتان می آید ، خودتان را از فرصت آموختن درسهایی که به همراه دارند ، محروم می کنید. * مشکلات و موانع از بین نخواهند رفت مگر اینکه آنچه را برای آموختن در چنته دارند ، بیاموزند. *

....

کاشکی توو نگاه آخر عشقو توو چشام میدیدی

تو چه کردی با دل من عشقمو انگار ندیدی

قلب تو انگاری نشنید التماس اون چشامو

تو چه کردی با دل من ندیدی غم نگامو

به دلم موند یه بار یه روزی یه جایی بگی میخوامت

بگی فقط واسه من عزیزی و بس چشام یه نامت 

 

 

سپاسگزارم

 

می خواهم مانند کودکان در حال زندگی کنم و استرس گذشته و آینده را نداشته باشم 

و خودم رابا فکر های بیهوده آزار ندهم 

گذشته گذشت 

و هنوز آینده نیامده؛پس چرا لحظه هایی را که می توانم خوش باشم و احساس خوبی داشته باشم به خاطر ترس از آینده نابود کنم؟ 

توکلم را به خداوند افزایش می دهم تا بهترین را برایم در آینده رغم بزند. 

دیگر تصمیم به شکایت از دیگران ندارم که چرا چنین رفتاری را با من داشته اند. 

و برای دوستان و خانواده ام و آنهایی که یک روز را با خوشی با آنها سپری کردم برکت می فرستم و از روح الهی لحظه های خوشی را برایشان خواستارم.   

           

سپاسگزارم

 

امروز روز زیبایی از روزهای خداوند است 

امروز صبح که از خواب بلند شدم یکم دلم دلم گرفته بود؛ام طولی نکشید که خداوند دوباره برکاتش را بهم نشون داد. 

و دوباره شاد و سر حال شدم(البته به دلیل سرما خوردگی گلوم می سوزه )از درون احساس شادی دارم  

احساسم خیلی خوببببببببببببببببببببه 

خوشحالممممممممممممممممممممممم 

و خداوند را برای این برکاتش سپاسگزارم

آه

 

با دلی خسته دستانم را بسویت گشودم 

واز تویاری می خواهم 

مگذار در این واپسین لحظات دلم از کینه پر شود 

مگذار دلم از آه پر شود که مبادا آهم دامنش را بگیرد 

دلم را از عشق خود پر کن و برکاتت را برایش در زندگیش جاری کن  

خنده ی تو

ازپس نبردی سخت باز می گردم

با چشمانی خسته

که دنیا را دیده است

بی هیچ دگرگونی,

اما خنده ات که رها میشود

و پروازکنان در آسمان مرا می جوید

تمامی درهای زندگی را

به رویم می گشاید.

 

عشق من,خندهء تو

در تاریک ترین لحظه ها می شکفد

و اگر دیدی,به ناگاه

خون من بر سنگفرش خیابان جاریست,

بخند,زیرا خندهء تو

برای دستان من

شمشیری است آخته.

 

خندهءتو,در پاییز

درکنارهءدریا

موج کف آلوده اش را

باید برفراز,

ودربهاران,عشق من,

خنده ات را می خواهم

چون گلی که در انتظارش بودم,

گل آبی,گل سرخ

کشورم که مرا می خواند.

 

بخند بر شب

 برروز,برماه,

بخند بر پیچاپیچ

خیابانهای جزیره,بر این پسربچه کمرو

که دوستت دارد,

اما آنگاه که چشم می گشایم ومی بندم,

آنگاه که پاهایم می روند وباز می گردند,

نان را,هوا را,

روشنی را,بهار را,

ازمن بگیر

اما خنده ات را هرگز

تا چشم از دنیا نبندم.

 

و اگر بغض کنی


نه تو می مانی

نه اندوه

ونه هیچ یک از مردم این آبادی        

به حباب نگران لب یک رود قسم

وبه کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت

آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آینه

نه

آینه به تو خیره شده است

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آینه دنیا که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت پر شده از حسرت و اندوه و چه حیف

بسته های فردایت همه ای کاش ای کاش

ظرف این لحظه ولیکن خالی است

ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود

غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن

تا خدا یک رگ گردن باقی است

تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده