گریه نکن!!

 

گریه کن
گریه کن گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه غروره
مرحم این راه دوره
سر بده آواز حق حق
خالی کن دلی که تنگه
گریه کن گریه قشنگه
گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه قشنگه

بزار پروانه احساس
دلتو بغل بگیره
بغض کهنه رو رها کن
تا دلت نفس بگیره
نکنه تنها بمونی
دل به غصه ها بدوزی
تو بشی مثل ستاره
تو دل شبا بسوزی
گریه کن گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه

گریه کن
گریه کن گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه غروره
مرحم این راه دوره
سر بده آواز حق حق
خالی کن دلی که تنگه
گریه کن گریه قشنگه
گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه قشنگه

... قشنگه
... قشنگه

گوش کن

لعنت به من که باورت کردم

لعنت به من که باورت کردم

لعنت به من که فکر کردم جزامی هم میتونه تنها نباشه

رو حرفاش فکر کردم

چقدر با هم حرف زد؛سعی کرد که فانعم کنه؛نه می خواست کمکم کنه 

حرفاش را فبول داشتم؛راست می گفت همش حقیقت بود؛دوست داشت کمکم کنه 

چون احساسم کرده بود؛به خاطرم اشک ریخته بود؛و چیزایی را می دونست و احساس کرده بود که من نمی خواستم قبول کنم 

باورش واسم سخته! 

نمی تونم و نمی خوام باور کنم.... 

چطور می تونم باور کنم که اونی را که یه روز که بهم گفت اگر من هم مثل بقیه پسرها بودم  

تو............. 

چقدر اون روز دلم گرفت؛چقدر از دست خودم عصبی شدم؛نمی خواستم باعث شکستن غرور کسی باشم 

خدایا ازت خواستم که اونقدر مهرش را تو دلم زیاد کنی که از محبت کردن کم نیارم  و هیچوقت به این فکر نکنم که چرا این مثل ........ 

تصمیم گرفتم که دوسش داشته باشم؛و واقعا هم دوسش داشتم؛اون قدر بهش دل بستم که هیچوقت حاضر نشدم به غیر اون به کس دیگه ای فکر کنم؛با اون ؛با دلم تعهد بستم  

به قولش خودش تعهد دل دادیم به هم؛محرم دل شدیم  

هر روز به یادش بلند شدم ؛به یادش خوابیدم.... 

یاد اون روزا عذابم می ده؛ولی ناراحت نیستم؛من باید این دوره از زندگیم را می گذروندم تا درس بگیرم؛الان هم می خوام یه دوره دیگه را شروع کنم 

یه دوره بدون اون؛دیگه طوری شدم که به این نتیجه رسیدم برگشتش هم ارزشی نداره؛و من دیگه  

نباید در حق خودم ظلم کنم؛من باید به خدا جواب بدم؛راست می گفت...

حرمت

مدتی هست که دارم فکر می کنم که چه تصمیمی بگیرم؛صبر کنم یا نه به زندگیم برسم 

هنوز هم لایق صبر هست یا نه؟!!ولی تصمیم آخرم را گرفتم 

همه راست می گفتن ؛ولی چون دوسش داشتم به حرفهای کسی اهمیت نمی دادم 

و فقط گوش می کردم و بازم کار خودم را انجام می دادم؛ولی حالا... 

می خوام تمامش کنم؛حتی دیگه نمی خوام به فکرم و ذهنم هم اجازه بدم که بهش فکر کنه؛  

فکر هم حرمت داره!همه چی حرمت داره؛عشق حرمت داره؛دوست داشتن حرمت داره؛ 

زندگی حرمت داره؛جسم حرمت داره...  

می خوام حرمت هایی را که تا حالا شکوندم نگه دارم؛می خوام بدونم کجا دارم از دوست داشتن  

حرف می زنم ... 

بدونم دارم با کی حرف می زنم... 

از خودش خواستم که مثل همیشه بهم قدرت بده:ازش خواستم دوست داشتنم را تبدیل کنه... 

می دونم  کمکم می کنه؛خودش می دونه نیتم همیشه خیر بوده؛تنهام نمیزاره 

از تو هم که خیلی تو این راه کمکم کردی؛از تو هم که خواستی فکر کنم 

ممنونم.

دوست ندارم

 دوستت ندارم به خاطر خودم 

 دوست ندارم به خاطر اون لحظه هایی که فکر کردم دوستت دارم     

  دوست ندارم؛دوست ندارم به خاطر خوبیهات  

  دوست ندارم  به خاطر  اون لحظهایی که بهم نزدیک بودیم مثل یه نفس

  دو ست ندارم  به خاطر  خانواده ام  

  دو ست ندارم  به خاطر     خانواده ات 

 دو ست ندارم  به خاطر     اون که دوست نداره 

 دو ست ندارم  به خاطر      تو که دوسش داری 

 دو ست ندارم  به خاطر  تو که من را به این وبلاگ کشوندی 

 دو ست ندارم  به خاطر   بد اخلاقیات  

 دو ست ندارم  به خاطر دل تنگیام  

 دو ست ندارم  به خاطر  اشکام 

 دو ست ندارم  به خاطر اون لحظه هایی که بی تو گذشت  

دوست ندارم  به خاطر شکستن دل یه دختر بی گناه 

دوست ندارم به خاطر اون حرفهایی که تو گوشم خوندی بعد گفتی اشتباه کردی 

دوست ندارم به خاطر اینکه خیلی چیزا را ساده جلوه می دی

                                          ...  

 دو ست ندارم  به خاطر  واسه الان که حس کردم دوست ندارم  

 دو ست ندارم  به خاطر  اینکه خرم هنوزم ....

تنهایی

دیگر هراسی از تنهایی ندارم شاید پایان راه باشد!!

 

همه آرام و بی صدا تنهایم گذاشتند

 

همه رفتند

 

حتی تو

 

چرا؟؟؟؟

 

آخر انصاف را چگونه معنی می کنی؟

 

به چه جرمی؟؟؟؟

 

به جرم اینکه دوستت داشتم؟؟؟

 

من که از تو هیچ نخواستم.

 

میخواستم باشی من تو را دوست داشته باشم

 

همین.!!!

 

لحظه های بی تو بودن اگر چه سخت میگذرد ولی میگذرد!!!

 

رفتنت وتنهایی به من می آ موزد که زمونه بی وفاست

 

اومدم همینو بگم !!!

تضاد

می رسد روزی که روزها را بی من سر کنی ؛ 

 

می رسد  روزی که مرگ عشق را باور کنی؛ 

 

میرسد روزی که در کنار عکس من؛  

شعر های مرده ام را مو به مو از بر کنی...... 

 

 خدایا بهم بگو چرا همیشه باید اینجوری باشه؛چرا باید جدایی باشه تا قدر با هم موندن فهمیده بشه؛چرا باید بدی باشه تا لحظه های خوب درک بشه 

خدایا از این دنیای تضاد ها خسته شدم.......... 

 

 

آدمک خر نشوی گریه کنی

آدمک آخر دنیاست بخند  

آدمک مرگ همین جاست بخند  

دست خطی که تو را عاشق کرد ؛  

شوخی کاغذی ماست بخند 

 

آدمک خر نشوی گریه کنی ؛  

کل دنیا سراب است بخند  

آن خدایی که بزرگش خواندی؛  

به خدا مثل تو تنهاست بخند... 

 

چند روز همش دارم این شعر را زمزمه می کنم؛بچه ها دیونه شدن از بس که این شعر را می خونم 

آدمک خر نشوی گریه کنی       کل دنیا سراب است بخند

راه درست

خدایا چه کار کنم؟ 

حرف کی گوش کنم؟ با دلم راه بیام یا با عقلم. 

همشون دوستام هستند ؛هر کسی یه چیز می گه ولی هیچکس نمی فهمه من چی می گم !چی می خوام! 

خدایا تو که بودی!تو که می دونی!توی تک تک لحظه هام حضور داشتی؛تنهام نزاشتی؛بازم یه راه قشنگ نشونم بده؛گیج گیجم. 

خسته ام ولی به خاطر خیلی ها باید.....

اگر خرابش کنم دیگه درست کردنش راحت نیس؛ 

دوسش دارم ؛حرفاشم قبول دارم ولی خیلی وقتا........ 

راحت حرفام را می زنم؛خیلی ها می گن......... 

من خودم قبول دارم؛ 

امروز چقدر تو تاکسی با حرفاش ............. 

بازم فقط همین را می خوام کمکم کن تا راه درست را انتخاب کنم

شروع جدید

دارم بازم می نویسم ؛گلی که تازه با اون آشنا شدم دلیلشه؛ 

نمی دونم از کجا باید بگم ؛بازم مثل همیشه دلم میخواد با خودت حرف بزنم. 

مرسییییییییییییییییییییی واسه این قدرتی را که بهم دادی؛واسه اینکه موقعی که فکر میکنم که دیگه هیچ راهی نیست بازم خودت را نشونم می دی نمی زاری درد تنهایی را احساس کنم 

ولی الان ددیگه تنها نیستم یعنی تنها نموندم فکر نمی کردم به این زودی من را با یه دوست گل آشنا کنی!! 

این مدت چه اتفاقایی افتاد..... 

فکرش نمی کردم اینجوری بشه ولی خوب حتمأ خواست تو بوده و من آلان از درکش.. 

ولی فکر کنم تا یه حدودی بدونم. 

این روزا بر خلاف چیزی که انتظارش را داشتم بد نگذشت. 

چقدر گریه و اشک اون روز کمکم کرد باعث شدم نه تنها خودم دوسام هم به آرامش برسند... 

چقدر همیشه منتظر بودیم که ... 

حالا همون اتفاق افتاده بود و من در یک قدمی بودم ولی دیگه نمی خواستم...

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

یادمان از امروز خطایی  نکنیم  

گرچه در خود شکستیم صدایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست 

گر شکستیم زغفلت من ومایی نکنیم 

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش  

ساز و نوایی نکنیم. 

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند 

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم